کمی شیطنت کمی خنده
داداش اهورا این روزها خیلی شیطون شده راستش بهتره بگم کم کم داره جاشو باخواهرش عوض میکنه و واسه خودش داره کلی پایه میشه و دیگه پیرو بودنش کم رنگتر از سابق شده ..... امروز صبح آوا یه پلاستیک انداخته رو مچش و اومده میگه مامان رفتم خلید ( البته با همون زبون شیرین این روزهاش ) من هم گفتم خرید کردی چی خریدی ؟ و پلاستیک رو بالا آورده و نشونم میده ( چند تا خرت و پرت خودشون و انداخته و چند تا چوبکار لباسهاشون رو از توی کمدشون درآورده) گفتم واسه کی خرید کردی ؟ میگه واسه بچه !!!!! قبلش هم اومده میگه مامان می می می خوام و نشسته روی پام سرش رو چسبونده به سینه ام ! راستش چند روز پیش که پارسا و مامانش اینجا بودن و دوقولها شیر خوردنش رو...