دوقلوها مستقل میشوند
دیشب دوقلوها یکی از تجربه های بزرگ زندگیشون یعنی کسب استقلال رو با خوابیدن در اتاق خودشون شروع کردن راستش به نظر من که زمان کمی هم دیر شده اما بابایی دوقلوها کمی تردید داشت و میگفت زوده من هم خیلی اصرار نداشتم آخه از حشره ها و اذیتشون می ترسیدم و نگران بودم اما بالاخره قرار گذاشتیم که با پایان ماه رمضان حتما این تصمیم رو عملی کنیم و دیروز وقتی دوقلوها خواستن تا چادرشون رو بر پا کنم باهاشون شرط کردم که با این شرط که قول بدن تا شب روی تخت و در اتاق خودشون بخوابن و اونا هم قبول کردن ! شب که شد من هم رختخوابم رو توی اتاقشون و بین دوتا تختشون چهن کردم و دو تا کتاب براشون بردم توی اتاق و شروع کردم به خوندنش خلاصه تا بخوابتن ساعت تقریبا یک بامداد بود اما بالاخره موفق شدن و خوابشون برد ! اما من که ابتدا تصمیم داشتم تا صبح کنارشون بمونم با خودم گفتم این چه حرفیه بهتره اگه قراره شروع کنن کامل این کارو انجم بدیم و از همین شب تنها بخوابن و خلاصه رفتم توی اتاق خودمون و دوقلوها رو تنها گذاشتم اما تا خوابم ببره خیلی نگران و دلواپسشون بودم ! صبح ساعت 7 و نیم بود که آوا بیدار شد و اومد روئی تخت کنار من خوابید و من هم اعتراضی نکردم ....
پ ن : امیدوارم دوقلوها بتونن در تمام مراحل زندگی قشنگشون موفق باشن و خداوند به من و بابائیشون توان بده تا بتونیم در تمام مراحل مثل کوه پشتشون و همراهشون باشیم ...