با دست پر می آم
یه سلام گرم توی یه شب سرد و زمستونی به همه دوستان خوب و مهربون
و مامان های گل و نی نی های عزیز
مدتیه که غیبت داشتیم و نتونستیم درست و حسابی به شما سر بزنیم البته
نه اینکه اصلا سر نزدیم ها نه من یعنی مامان دوقلوها چند روز یه بار می اومدم
و اگه دوستان گلمون نظری می ذاشتن جواب میدادم و می رفتم البته علت این تاخیر هم این بود که : همونطور که قبلا گفتم به خاطر تولد سه سالگی آوا خانم
و داداش اهورا ، مامان و پدر جان من ، یعنی مامان جونی و بابا جونی آوا خانم و داداش اهورا به اینجا سفر کردند و مامان جونی تا امروز اینجا مونده و بابا جونی هم که بعد از چند روز به تهران برگشتن مجددا روز جمعه اومدند و من و دوقلوها حسابی توی این مدت سرمون گرمه و تقریبا وقت نمی کنم به اینجا سر بزنم
چون دلم نمی خواد مامانم رو تنها بزارم و اما قول میدم تا چند روز آینده با دست
پر بیام و کلی حرف دارم براتون دوستتون دارم هزار تا .....