پرواز در آسمان خیال
فرشته های کوچولوی مامان .......
درسته الان از حرفهایی که میخوام بزنم سردر نمی آرین اما در آینده (انشاالله) متوجه حرفهای امروزم میشین .
خیلی از آدم بزرگ ها ازدواج (نی نای نانای ) رو قشنگترین و خاطره انگیزترین لحظه زندگی میدونن (من هم جز همین آدم ها بودم )اما شیرینی و قداست لحظه ای که انسان میفهمه قراره تا در آینده ای نزدیک موجود کوچکی از او متولد بشه قابل قیاس با هیچ لحظه و ساعتی نیست و این لحظه خاطره ای میشه که در تمام عمر ماندگاره !
وقتی در بعد ازظهر روز۲۷ اردیبهشت ماه سال ۸۹ از درب خروجی آزمایشگاه
دکتر ..... شهر ..... بیرون اومدم گویی قدم بر کوچه های خاکی و نسبتا کثیف این شهر کوچک و محروم نمی گذاشتم بلکه در اوج آسمان خیال بر بلندای بهشت خداوند به بروازدراومده بودم تا به آغوش خداوند که گویی مرا به آن دعوت کرده بود ببیوندم میخواست فریاد بزنم و تمام دنیا رو از این خبر مطلع کنم که من به زودی مادر میشوم .....