آوا سادات  از داداشش سید اهورا 2 دقیقه بزرگتره و آوا سادات از داداشش سید اهورا 2 دقیقه بزرگتره و ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

دوقلوهای افسانه ای من

اندر احوالات پارک رفتن ما

1393/2/4 18:26
نویسنده : مامان دوقلوها
709 بازدید
اشتراک گذاری


دیشب بابایی رفت بیرون هوا بخوره داداشی هم کلی دنبالش گریه کرد و من هم که سعی داشتم

آرومش کنم بردمش توی حیاط اما آروم نمیشد و مدام گریه میکرد تا اینکه بعد از یکربع بابایی


برگشت و نشست روی صندلی های توی ایوون و همونطور که دوقلوها دور و برش بودن

مشغول صحبت تلفنی بود من هم اومدم داخل و در رو
بستم که بابایی صدام زد و گفت خانم

میای بریم پارک یه هوایی تازه کنیم ؟ منم برای
اولین بار گفتم نه میخوام یه چیزی بخورم !

بابایی هم گفت باشه بخور تا بریم ٬
بچه ها دلشون پارک میخواد من هم مثل یه مادر مهربون

قبول کردم و میوه و پیشدستی
و چاقو رو گذاشتم توی سبد پیکنیک و دوقلوها رو آماده کردم

البته قبلش هم جیششون رو
گرفتم و خودم هم آماده شدم و چهارتایی قدم زنون رفتیم  پارکی

که چند تا خیابون از
خونه مون فاصله داره  البته برای دوقلوها شرط گذاشتم که هر وقت

بابا گفتن بریم خونه
باید قبول کنین و گریه و غر زدن ممنوع و اونا هم شرطو پذیرفتن و

خلاصه راه افتادیم
وقتی رسیدم خیلی خوشحال بودن و دویدن به سمت سرسره ها ٬ من و

بابایی هم
نشستیم روی یه نیمکت نزدیک سرسره ها و همونطور که مشغول صحبت بودیم

حواسمون به دوقلوها هم بود .....

دقایق زیادی نگذشته بود که داداشی در حالیکه دستش به خودش بود اومد گفت مامان

ج ی ش دالم و من هم این ماموریت رو دادم به باباییش بعد از دقیقه ای برگشتن و آقای

خونه گفت که داداشی دست گل به آب داده و دیدم بچه داره گشاد گشاد راه میره و

شلوارک و کفشش رو خیس کرده میخواست همونطوری بره سمت سرسره ها که گفتم

نه داداشی باید بریم خونه لباسهاتو عوض کنیم وگرنه سرسره کثیف میشه بچه هم قبول

کرد و همونجا ایستاد در همین حین خمل اومد و گفت مامان پ ی پ ی دارم و من

و آقای خونه که  تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيداین شکلی شده بودیم بدو بدو به سمت خونه راه افتادیم بماند

که داداشی تمام مسیر رو گشاد گشاد راه میومد ٬ آقای خونه هم گفت ببین نزاشتن یه

دونه میوه بخوریم ! خانم باید میبردیشون دستشویی من هم گفتم مگه یادت نیست

بردمشون و لباس های داداشی رو خودت تن کردی شکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز ؟؟؟؟

خلاصه تا دقایقی دیگه خونه بودیم داداشی رو بردم توی حمام بایروم و لباسهاشو در

آوردم و انداختم توی بی بی شور و کفشهاشم گذاشتم بشورم تنش رو هم آب زدم و

بردمش داخل بعد لباس تنش کردم و اومدم لباس هاس خانم خانم ها رو هم تعویض کنم

که دیدم ای بابا بوی بسیار نامطبوعی میده و دیدیم بله اونم خودش رو کمی کثیف کرده

جالب اینجاست وقتی می خواستیم از پارک بزنیم بیرون میگفت نه مامان شوخی کردم

پی پی ندارم نریم خونه باشی مامان ؟؟؟؟:(2339): که البته تا زمانی که رسیدیم خونه هم

همین دو تا جمله رو چند دقیقه یک بار متذکر میشد !

دیگه حوصله این یکی رو نداشتم سپردمش باباش و رفتم لباسهای خودم رو تعویض

کردم.....



پسندها (2)

نظرات (9)

مامان مهدیه
4 اردیبهشت 93 19:06
سلام عزیزم دوقلوهای من سارا و ثنا زنگیان تو جشنواره نوروزی شرکت کردن ممنون میشم به وب ما بیاین و بهشون رای و امتیاز5 روبدین
مامان دوقلوها
پاسخ
عزیزم وبت باز نمیشه دوباره سر میزنم
سولماز
5 اردیبهشت 93 0:30
سلام هم خیلی خندیدم وهم خیلی ترسیدم برای خودم چون من سه قلو دارم چه خواهم کرد نمی دانم منتظر نگاه گرمتون هستم
مامان دوقلوها
پاسخ
خدا اشالله به خودت و نی نیهات سلامتی بده عزیزم نه زیاد نترس یه روز میاد که خودت میگی یعنی من اینات رو بزرگ کردم یا ؟؟/ واقعا خدا همه جوره هواتو داره
مامان امیر عباس و ارغوان (دوقلوها)
6 اردیبهشت 93 18:08
فقط خودم میدونم چی میکشی مامانی
مامان دوقلوها
پاسخ
فقط مامان دوقلوها میفهمه مامان دوقلوها چی میگی
النا مامان رها
7 اردیبهشت 93 16:37
سلام خانم خسته نباشی یعنی عاشقشونم با این حرف زدناشون می بردیشون پارک پوشک میکردی دیگه خیالت راحت بود.سرگرم بازی شدن یادشون رفته بگن. منم رها رو از پوشک گرفتم منتها میرم پارک یا خونه کسی پوشک میکنم تا خرابکاری نکنه و لباس های خودشو منو گند نزنه . با اینکه همیشه میگه و پوشکش خشک می مونه. خلاصه ایشالا که همیشه خوش باشین هر دوشونو ببوووووووووووووووووووس
مامان دوقلوها
پاسخ
آخه میترسم تنبل بشن و خودشون رو کثیف کنن آخه رها جون خیلی کوچولوتره
نغمه
9 اردیبهشت 93 17:24
عزیزم لینکت کردم. بچه های نازی داری خداحفطشون کنه.
مامان دوقلوها
پاسخ
افتخار دادین و ممنونم
مامی آتریسا جون
24 اردیبهشت 93 13:26
ای جــــــــــــــــــانم فدای شما دو تا شیطون ها
مامان دوقلوها
پاسخ
مرسی مامانی جون
مامان امیر عباس و ارغوان (دوقلوها)
26 اردیبهشت 93 15:51
سلام مامانی چرا کم پیدایی؟
مامان دوقلوها
پاسخ
عزیزم کمی گرفتارم و درگیر هم اینکه حس نوشتنم کم شده
مامان مونس
5 خرداد 93 15:51
ای جانممممممممممممممممم
زهرا (✿◠‿◠)
4 تیر 93 5:32
ماشاللا به این خواهر و برادر خیلی جالب و خوندنی مینویسین موفق باشین! با همه ی بامزگیش ....نگهداری دوقلو هم مشکله! خدا بهتون قوت بده
مامان دوقلوها
پاسخ
زنده باشین ممنونم نظر لطفته عزیزم ! درسته هم سخت هم مضاعف الهی آمین