اولین تجربه کاپ کیکی
پنجشنبه شب کاپ کیک شکلاتی درست کردم و با افتخار پیش دستی که اونا رو توش چیده
بودم آوردم تا نشون بابای دوقلوها بدم او هم بعد از کلی به به و چه چه اومد یکیشونو برداره
که گفتم : نه می خوام ازشون عکس بگیرم بیچاره همونطوری بشقاب تو دستش یخ زد و صبر
کرد تا برم دوربینم رو بیارم !
پشت دوربین رو باز کردم ببینم رمش داخلشه (آخه صبح گذاشته بودم داخل رم ریدر کیس
کامپیوتر ) که دیدم نخیر نیست خم شدم از توی رم ریدر رم رو بردارم که دیدم ای بابا جا
تر و بچه نیست حالا هی زیر و زبر میز رو بگرد اتاق رو جست و جو کن توی کمدو نگاه
کن دیدیم نخیر نیست که نیست دلم واسه عکس هام می سوخت ...
فکری در ذهنم جرقه زد و رفتم سراغ دوقلوها ! دخمله گفت نه ندیدم از پسری پرسیدم : داداش
رم دوربینو ندیدی ؟؟؟
داداشی هم گفت : سیبیلو بلده ! (برده) و( سیبیلو یک هیولای خیالیه که واسه حساب بردن
بچه ها آفریده شد و بعضی اوقات داداشی خطاهاشو به اون نسبت میده )
- سیبیلو کجا بردش ؟ و دوید به سمت اتاق کامپیوتر و من هم که دنبالش بودم دیدم اومد جلوی
کیس و دستش رو برد سمت رم ریدر و گفت : انداختش اینجا و یکی ازقسمت های بزرگ رم
ریدر رو نشون داد٬ رفتم و به بابایی جریانو گفتم او هم اومد و با کمکش داخل رم ریدررو
نگاه کردم و از شواهد امر دریافتم که بللللللله آقا انداختتش اون تو خلاصه با هزار زحمت و
آوردن آچار پیچ گوشتی و باز کردن پشت کیس و نتیجه نگرفتن و سرانجام تکون های شدید
بابایی رم از داخل رم ریدر افتاد بیرون حالا خوبه عقل سیبیلو قد داده بود و انداخته بودش توی
اون بزرگه و حلش نداده بود قسمتهای کوچکتر و اونا رو نشکونده بود و از این بابت باید بسیار
شاکر خداوند و داداشی بود !خلاصه چند تایی عکس هنری و غیر هنری از کاپ کیک های
شکلاتی خوشمزه مون انداختیم ! و بعدش هم نوش جونشون کردیم البته طی یک
ضیافت خانگی در یک شب سرد همراه با چای گرم گرم و محفلی گرمتر .