گپ وگفت با دوقلوها
گلهای خوشگلم !
این روزهایی که میگذره من و شما حسابی مشغولیم و به قول گفتنی سرمون خیلی
شلوغه به سلامتی ترم پنج زبان رو پشت سر گذاشتین و فردا فاینال دارین و از هفته
دیگه هم احتمالا ترم جدید شروع میشه ، از اول آبان با دو جلسه غیبت به خاطر مطلع نکردنمون کلاسهای جامعه القران رو شروع کردین و ایشالا قراره ظرف 4 ماه آیه های
کوچیک قرآن رو با اشاره آموزش ببینین ، روزهای اول خیلی سختتون بود و من و بابا به
خاطر اینکه خدای نکرده زده نشین تصمیم گرفتیم فعلا منصرف کلاس قرآن بشیم اما
خانم گلستانی مربی تون از من خواستن که چند روز فرصت بدم و خدا رو شکر الان
خیلی خوب شدین و خیلی هم به این کلاس علاقه نشون میدین ! و با اینکه مامانی
خیلی اوقات کلی استرس داره واسه یاد گیری و خیلی اوقات با هاتون تمرین میکنه اما
هر بار که میبینم پیشرفت دارین کلی لذت میبرم و تمام تلاشم رو برای آموزش بیشتر و بهترتون انجام میدم .
عزیزهای دلم آخر این ماه جشن تولد 5 سالگیتون ه و من تصمیم داشتم که از ی عکاس بخوام توی محیط باز ازتون عکس بگیره و تولد امسالتون متفاوت باشه اما ظاهرا قراره آخر
ماه بریم تهران و اگه اینطور بشه که ی تولد کوچولو خونه بابا جون مامان جون براتون
میگیریم . و شاید نتونم اینجا ی پست براتون بزارم ....
این روزها احساس میکنم بیشتر از همیشه لجباز شدین و باید بدونین که این مامانی
رو خیلی خسته میکنه اما خوب این روزها هم میگذره و خدا کنه که شما سالم و صالح
بار بیاین و حسابی از نظر روانی و جسمی رشد کنین و شاد و موفق بشین ....
خوشگلهای مهربونم تا همیشه دوستتون دارم و عاشقتونم ....