من و آقا سید
روز عید غدیره و چون دوقلوهای من هم سید هستند این پست رو به پدرشون و دوقلوهام تقدیم میکنم ......
من نسبت به سیدها ارادت خاصی دارم و حتی در زمان مجردی هم دوست داشتم همسر آینده ام سید باشه و حالا خیلی خوشحالم که همسرم سید و مادر دوتا بچه سید هستم و خدا رو شکر میکنم .
" عید غدیر مبارک "
( تشریف ببرید ادامه مطلب)
من و آقا سید بچه دار شدیم و بعد از چهل و دو روز در حالیکه جمع دو نفره مون تبدیل به خانواده چهار نفره شده بود برگشتیم سر خونه و زندگی خودمون ٬ حالا من مونده بودم و دو تا نی نی خیلی کوچولو ٬ دنیایی از استرس و ترس ٬ کوهی از خستگی و مشکل مزمن اکثر خانم ها در اون دوران یعنی افسردگی پس از زایمان ......
آقا سید هم که قول داده بود تا در ادامه مسیر کمکم کنه اولین کاری که کرد این بود که از یکی از بستگانش خواست که واسه کمک چند ماهی رو در منزل ما ساکن بشه !
از روزی که طوبی اومد زندگیمون کمی متفاوت شد اما به هر حال کمک خوبی بود و مهمتر اینکه با حضورش تو اون روزها تنهایی رو کمتر احساس میکردم یادمه آوا خانم که حالا به اصطلاح از چهله در اومده بود از دم غروب تا پاسی از نیمه شب (تقریبا هر شب) بدون خستگی شروع به گریه میکرد و تا سوار ماشین نمیشد و بارها و بارها طول چند کیلومتری شهر رو طی نمیکرد به خواب نمی رفت و تازه گاهی از اوقات همین که به خونه میرسیدیم باز بیدار میشد و شروع میکرد
خلاصه تو اون روزهای سخت و طاقت فرسا آقا سید بود که بهترین کمکم بود از زمانی هم که طوبی از پیشمون رفت تا به امروز که دوقلوها ۲ سال و ۱۰ ماه و ۴ روزه شون شده در هر مرحله از زندگی بچه هامون آقا سید انصافا خیلی کمکم کرده از ظرف شستن و شیر درست کردن واسه بچه ها گرفته تا شب بیداری ها و تعویض مای بی بی دوقلوها و توالت بردن و خوابوندن و غذا دادن به اونها و مخصوصا با اوضاع جسمی بد من طفلی واقعا روزهای سختی رو تحمل کرد و می کنه و من مثل همیشه که از خداوند خواستم کمکش کنه در اینجا هم دعای همیشگی ام رو واسش زمزمه میکنم که الهی همیشه به همسرم سلامتی عنایت بفرما و مثل همیشه به خودش می گم: عزیز دلم " الهی دست به خاکستر میزنی جواهر بشه " آمین .....
لازم میبینم همین جا از طوبی جون هم تشکر کنم
(آقا سید در حال تعویض مای بی بی آوا خانم)