آوا سادات  از داداشش سید اهورا 2 دقیقه بزرگتره و آوا سادات از داداشش سید اهورا 2 دقیقه بزرگتره و ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

دوقلوهای افسانه ای من

دومین تجربه شیرین اهورا

1392/11/14 20:44
نویسنده : مامان دوقلوها
433 بازدید
اشتراک گذاری

 
دیشب واسه دوقلوها این دو تا ماشین رو خریدیم که کلی ذوق کردن باهاشون واین جریان خرید

باعث 
حکایت چند ساعته شد ...

زمانی که دوقلوها یکسال و اندی بودن داداش اهورا در یک فروشگاهی عاشق وشیفته این ماشین

کوچولوی لیمویی شد و به هیچ عنوان نتونست ازش دل بکنه و ما به احترام اولین جریان اشتیاق

وعشق ورزی پسرمون اونو واسش خریدیم و آقا تا زمانی که رسیدیم خونه حتی لحظه ای

نمیخواست ازش جدا بشه ، حتی داخل ماشین هم گریه میکرد و می خواست روی قام قامش بشینه niniweblog.com


اون خاطره اولین خاطره شیرینی شد که از ابراز علاقه و دلبستگی پسرمون در اون سن و سال کم برامون به یادگار موندniniweblog.com






با گذشت این یکسال و اندی از اون خاطره و اولین تجربه شیرین هنوز هم داداشی نمی تونه با

کسی اون ماشین روشریک بشه و هربار که آبجی سوار اون میشه یه جار و جنجالی توی خونه

داریم که بیا و ببین البته زورش هم به خواهرش نمیرسه و من و باباییش رو وکیل خودش میکنه

تا اینکه دیدیم اینطوری نمیشه وبا توجه یه چاکی جیب بابایی تصمیم گرفتیم این قام قام های جدید

رو براشون بگیریم ......


دیشب اهورا باز قصه دو سال پش رو تکرار کرد و با دیدن قام قام  همینکه فهمید قراره اونو

براش بخریم سوارش شد و از مغازه زد بیرون که من جلوشو گرفتم و به هر زحمتی بود راضی

شد از روی اون بلند بشه بابایی تاکسی گرفت و اون رو توی صندوق عقب جا داد یکی دیگه هم

که توی کارتنش بود رو روی صندلی عقب کنار من گذاشت و داداش اهورا کلی داد و بیداد راه

انداخته بود که چرا ماشین رفته توی صندوق و من در آغوشش گرفتم و کنار کارتن نشوندمش

تا اونو ببینه و
خیالش راحت باشه همون جا بود که تصمیم گرفته شد قرمزرنگه که توی کارتن

بود برای داداش و بنفش رنگ که توی صندوق بود هم ماله آوا خانم باشه و داداش اهورا با یه ذوق و هیجان وصف

نشدنی و با یه حالت استرسی به آوا میگفت : "فلگی نداله هر دوتاشون یکیه آوا ، گلمزه ماله من

اون یکی مال تو، حگ ندالی به مال من دس بزنی " و سعی می کرد نفس بگیره و بینیشو که حس

میکرد پایین اومده بالا بکشه ( یعنی من برداشتم اینطوری بود ) البته بگم ها صورت پسرم مثل

گل
بود ها !!!!!

خلاصه اومدیم خونه و من قام قام آوا رو چون توی مغازه به عنوان مدل گذاشته بودن و کمی

به نظرم چرخهاش خاک آلود بود رو شستم که خودش داستانی شد و کلی باعث  نق نق آوا خانم

شد بعد با پسرم
نشستیم و پیچ و مهره ها رو روی قطعات بستیم و قام قام داداشی هم آماده شد مال

آوا هم مجددا خشک شد و خلاصه سوار شدن ، دیگه ورزش من و بابایی هم شروع شد البته یه

ورزش جدید به نام دوقلوها  آماده ! بشینن ، مامان و بابا حرکککککککککککت ! 


ناگفته نماند که خودمون دلمون می خواست براشون ماشین شارژی بگیریم اما .....

باز هم آوا خانم سراغ قام قام داداشی میره و سوارش میشه و باز هم همون جار و جنجال و باز

هم همون میانجی گری مادرانه و پدرانه ما .......


امروز بابای دوقلوها منو قبل از نهار سورپرایز کرد بعد از چند ساعت آوا خانم اومد کنارم

ایستاد و گفت : مامان میخوام "سوپفازت"  کنم چیشات و ببند

و من هم اطاعت امر خانم خانم ها رو کردم و چشمهام و بستم و وقتی باز کردم دیدم با لبخند

شیرینش یکی از قطعات خونه سازیش و آورده و میگه مامان سوپفازت کردم !


این روزها داداش اهورا هم خیلی خوشمزه حرف میزنه نمی تونه "ق " رو درست تلفظ کنه و

گ می خونه شعر قدیمی یه توپ دارم قل قلی ...... رو خیلی شیرین و تقریبا کامل می خونه و

من صداشو روی گوشیم ضبط کردم و به عنوان رینگ تن گوشیم گذاشتم هر وقت هم احساس

خستگی دارم بهش می گم تا برام بخونه و حسابی خستگیم رفع میشه !


پ ن : بچه ها دیشب خیلی ذوق زده شده بودن و من و بابایی دوقلوها کلی از این حس قشنگ

شون خوشحالیم و خدا رو شاکریم ......

پ ن : راستی نو که اومد به بازار کهنه شود دل آزار و داداشی از دیشب تا حالا سراغی از

اون قام قام قدیمی نگرفته  !


پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (6)

مامی آتریسا جون
15 بهمن 92 19:43
مبارکتون باشه خوشگلای من
مامان دوقلوها
پاسخ
مرسی مامان مهربون
الهه
16 بهمن 92 9:40
اول خدمتتون عرض كنم كه من خيلي به سختي مي تونم مطلبتونو بخونم فكر كنم فونتش خيلي كوچيك ..ولي به هر حال ...مبارك باشه براشون ايشالا .خيلي خوشگلن ،‌البته فكر كنم بايد باهاشون خيلي تمرين كنين
مامان دوقلوها
پاسخ
خواهش میکنم حالا نگاه میکنم مرسی ... آره باید کمی هم بزرگتر بشن
مامان امیرعباس و ارغوان (دوقلوها)
19 بهمن 92 21:40
عزیزانم مبارک باشه
زهرا (دوست مامان دوقلوها)
24 بهمن 92 7:45
ماشیناشون خیلی قشنگه , مبارکشون باشه ,چقدر هم بانمک روش نشستن مخصوصا" آوا خانم ,وای دعا کن من هم یه روزی تو خونم این روزها رو ببینم
مامان دوقلوها
پاسخ
مرسی عزیزم که به ما سر زدی ایشالله شما و آقا مهدی هم این روزهای قشنگ رو تجربه میکنید
سما مامان آرش و آرشيدا
26 بهمن 92 8:55
چه كوچولوهاي نازي خدا حفظشون كنه براتون دوست جونم شما هم چشم به هم بذاري گلاي نازت بزرگ شدن و روزاي سختت جاي خودشو به روزاي شيرين ميده
مامان دوقلوها
پاسخ
ممنون عزیزم انشالله خدا دوقلوهای گل شما رو هم حفظ کنه
مامان سهند و سپهر
27 بهمن 92 9:55
مبااااااااااااااااارکه کل ماجرای خریدشونو خوندم جیگری ها اونجا که اهورا جون به آوا جون گفته فرقی نداره خیلییییییییییییییی بانمک بود