پسر نماز خونم
امشب بابایی دوقلوها شبکار بود و ( منظورم دیشبه آخه الآن ساعت 3 و 48 دقیقه نیمه شبه
شاید هم صبح) خلاصه داداش اهورا رفت پشت میز تلوزیون نشیمن و یه جانماز و مهرهاشو
از اونجا درآورد درست مثل یه گربه کوچولو و من هم بهش تذکر دادم که آلان برق میگیردت
( خدای نکرده) و جا نماز و مهرهاشو ازش گرفتم و دوباره مشغول صحبت تلفنی با مامان
جون شدم آخه چند روزی بود صحبت نکرده بودیم و داداش اهورا با اصرار باز جا نماز و
مهرها رو از دستم گرفت و من صحبتم رو ادامه دادم بعد از شاید یکی دو دقیقه دیدم داداشی
جا نماز رو انداخته جلوی تلوزیون تقریبا چسبیده به میز تلوزیون ، و میگه :
" انعمت علیهم .... و رفت به رکوع من هم که کلی با دیدن این صحنه ذوق زده شده بودم به
مامان گفتم :
مامان پسرم قربونش برم داره نماز میخونه ....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی